
- Stats: 3299 6 4
- Author: ادوین کشیش آبنوس
- Posted: آوریل 8, 2018
- Category: مقالات
راست دینی فروتنانه
جامعۀ مسیحی ایرانی مانند هر جامعۀ مسیحی دیگر، در حال رشد و شکوفایی است،لذا بسیاری به مسیح ایمان آورده، به کلیسای مسیح افزوده می شوند؛ در حالی که کلیسا رشد می کند، نیاز به تعلیم و شاگردسازی نیز مبرم می گردد؛ در کنار تعالیم کتاب مقدسی که خادمان به جماعت مقدسان می دهند، علف های هرز، و آموزه هایی که جزء راست دینی نیستند، به سرعت چون کرکاس در خانۀ خدا ریشه می دوانند.
کلیسای مسیح از بدو تولد خود تا به امروز با دشمنان خدا دست و پنجه نرم کرده است و مخالفین کلام به شکل های گوناگون قصد نابود و آلوده ساختن آن را داشته اند. مقدسان خداوند همواره در چند جبهۀ گوناگون با دشمن به ستیز مشغول بوده اند؛
نخست: خط مقدم که حملات مخالفین مستقیم و آشکار است؛ این جبهه ای است که همۀ ما با آن آشنا هستیم؛ ملحدان، مخالفین ایمان مسیحی، ادیان دیگر و جهان بینی دنیا بر کلیسای مسیح تاخته، حقیقت انجیل را رد، و قدرت آن را انکار می کنند؛ به نظر می رسد بیشتر مسیحیان با این حملات آشنایی دارند و کم و بیش، همۀ ما به نوعی با آن دست و پنجه نرم کرده ایم.
دوم: جبهۀ دیگری است که در آن دشمن به نوعی دیگر می جنگد؛ جبهه ای که از آن سخن می گویم آشکار نیست زیرا دشمن در لباس خودی در داخل کلیسا، نفوذ کرده، با انتشار تعالیم کژ، در تلاش است تا از قدرت انجیل کاسته، کلام خدا و پیغام ساده و صریح آن را مخدوش نماید؛
سوم: معلمین دروغین، تعالیم نادرست و سوءتفاهم های الهیاتی جبهۀ دیگری است که باید کلیسا را برای مقابله با آن تجهیز نماییم. هر چند خطر سوم و انگیزه هایی که در پس آن نهفته متفاوت است، و لذا واکنشهای گوناگونی را می طلبد؛ اما برخورد ما هر چه باشد، دلیل و محرک اصلی ما از آن، دفاع از راست دینی است. با این همه آنچه در این جنگ و ستیز روحانی باید به خاطر بسپاریم( البته این خصوصیت، مربوط به سربازان انجیل است و نه جنگ جویان دنیوی)، فروتنی است؛ اعلام راست دینی باید همراه با فروتنی، خشوع و فیض باشد؛ حقیقت را نباید به قیمت محبت از بین برد و محبت را نیز نباید به بهای راستی فراموش کرد.
فریسی گری
همۀ ما به عنوان مسیحیان، مایل هستیم به شباهت کسی درآییم که نام او را بر خود گرفته ایم: مسیح؛ ولی گاهی به جای اینکه شبیه مسیح باشیم، به شباهت گروهی می گردیم که خداوند در خصوص آنها هشدار داد: فریسیان!
شاید یکی از دلایلی که باعث می شود تا در این مسیر شبیه شدن قرار بگیریم این باشد که همانند فریسی گشتن، آسانتر از به صورت مسیح در آمدن است؛ زیرا لازمۀ مانند مسیح شدن، فروتنی، از خود گذشتگی، و تعلیم پذیری است؛ اما برای فریسی گشتن تنها لازم است که خود را به دستان نفس سقوط کردۀ خویش بسپاریم؛ نفسی که تباه گشته، یک هادی عالی برای فریسی گری است.
فریسیان برای خدا و کلام او غیرت داشتند، اما این اشتیاق و انگیزه، صحیح و الهی نبود چون در نهایت پسر خدا را که رو بروی ایشان بود، انکار کرده، او را بر صلیب کشیده و کشتند؛ این گروه، جمعی مسموم بودند که نه تنها پشتیبان حقیقی راست دینی نبودند بلکه دشمنان اصلی کلام خدا به شمار می رفتند؛ هرچند این فرقه دیگر وجود ندارد اما روحیۀ ایشان تا به امروز در کار است و فریسیان بسیار زیادی امروز در کلیسا هستند.
اگر پیرو و معترف به راست دینی هستیم کار نیکویی می کنیم، اما پرسش اساسی این است که چگونه از راست دینی پشتیبانی می کنیم؟ داشتن آموزۀ صحیح مسأله ای اساسی است که به زندگی و مرگ روحانی ما مرتبط می شود، اما چگونگی ترویج و بیان آن نیز اهمیت بسیار دارد.
باور به حقیقت و بیان آن وظیفۀ هر مسیحی است، اما یک ایمان دار وظیفه ای دیگر نیز برعهده دارد که فراموش کردن آن آسان است؛ این وظیفه، حفظ فروتنی همراه با راست دینی است؛ این بدان معناست که از حقیقت نباید چون پتک برای کوبیدن مخالفین خود و یا وسیله ای برای تمسخر دیگران استفاده کرد؛ به یاد داشته باشیم که جنگ ما با خون و جسم نیست بلکه با ریاسات و قوات شریر روحانی است که چنین نآراستی و دروغهایی را پراکنده می کنند، جنگ ما با شخص نیست بلکه با پدر دروغ گویانی است که تعالیم غلط را نشر می دهد؛ زمانی که این حقیقت را دریافتیم، بهتر خواهیم توانست خضوع و خشوع را در تعالیم خود جای دهیم، به همین خاطر است که باید با صبر و تحمل برخورد کرد؛ صبر و تحملی که از حقیقت نمی کاهد، اما فرصت و فضایی را ایجاد می کند تا راستی با صدایی رساتر و شیواتر به گوش حق جویان برسد.
پرسشی که باید از خود مستمراً بپرسیم این هاست:
– آیا این دانشی که از خدا یافته ایم، ما را به دانش و اشتیاق بیشتری از کلام خدا رهنمون خواهد ساخت؟
– آیا این دانش، برای زندگی من جنبۀ کاربردی نیز دارد؟
– آیا جرأت و شهامت ایستادن بر حقایق کلام را حتی اگر از طرف جمع، مقبول و پذیرفته شده نباشد، دارم؟
– این حقایق کلام را چگونه اعلام خواهم کرد؛ با غرور، یا فروتنی؟
بسیاری از مسیحیان به خاطر روحیۀ خشمگین و مغروری که دارند، به جای اینکه بدرستی از باورهای خویش دفاع کنند، در خشم و عصبانیت، تنها باعث مخدوش کردن سیرت مسیحی خود و ایمانشان می گردند.
به هر حال در ارائۀ تعالیم، گروهی هستند که حقیقت را دوست داشته، با آن موافقت خواهند کرد، و گروهی هم ضمن مخالفت، بر شخصی که آن را ارائه خواهد کرد، خواهند تاخت؛ در این میانه اما برخورد ما چگونه باید باشد؟ آیا باید فروتنی را کنار گذاریم و تنها راست دینی را برافرازیم و ما نیز بر ایشان بتازیم؛ و یا اینکه تنها فروتن باشیم و راست دینی را فدای دوستی و رابطه کنیم؟
جاشوآ هریس می گوید«حقیقت اهمیت دارد، اما روحیۀ ما نیز مهم است»؛ به همین خاطر است که نام کتابش را راست دینی فروتنانه گذاشته است؛ باید به راستی متعهد بود و در عین حال در فروتنی، حقیقت را بیان کرد.
خدا پیام نجات بخش را به ما بخشیده است؛ پیامی که باعث نجات مردم می شود، این بسیار مهم است؛برای حفظ این پیام باید بکوشیم که ملوث نشده، مخدوش نگردد.
یهودا 3 می گوید: … ایمانی که یک بار به مقدّسین سپرده شد.
وظیفۀ ما این است که از این ایمان دفاع کرده، آن را پاسبانی کنیم تا مخدوش نگردد؛ اما در همان حال، کلام خدا به ما می آموزد که همسایۀ خود را چون نفس خود محبت کنیم؛ کلام خدا یاد می دهد تا دشمنان خود را دوست داشته باشیم.
اول پطرس 5: 5 می گوید«همچنین ای جوانان، مطیع پیران باشید بلکه همه با یکدیگر فروتنی را بر خود ببندید زیرا خدا با متکبرّان مقاومت میکند و فروتنان را فیض میبخشد»؛ بنابراین فروتنی نیز مهم است.
جاشوآ هریس می گوید«می دانم راست دینی فروتنانه دشوار است اما در صورت فروتن نبودن، راست دینی مغرورانه جانشین آن می گردد؛ می توان راست دین بود اما در عین حال بدون محبت؛ به گونه ای که رفتار و سخنان ما با دیگران توهین آمیز باشد و مدام با مردم درگیر شویم».
او همچنین می گوید« اگر تا به حال با این گونه افراد برخورد نکرده اید؟ به بلاگ مسیحیان سری بزنید و ببینید که چگونه صحبت می کنند».
گمان نمی کنم توی فیس بوک مسیحیان ایرانی، چنین روحیه ای غریب و غایب باشد! مانند مسیح، توبیخ می کنیم ولی مثل مسیح محبت نمی کنیم.
کژباوری فروتنانه
جاشوآ هریس یک گزینۀ دیگری را هم به ما معرفی می کند و آن «کژباوری فروتنانه» است؛ از این دیدگاه، کژباوران فروتن افرادی هستند که از تعالیم تاریخی و کتاب مقدسی دوری گرفته اند ولی چنان شخصیت شیرین و پذیرایی دارند که همه مایل هستند با این اشخاص ارتباط برقرار کرده، دوستی کنند؛ این افراد هرگز تعلیمی را که باعث ناراحتی و یا آزار دیگران شود ارائه نمی دهد؛ این افراد شاید از دیدگاه عده ای، دارای فکری باز و متمدن به نظر برسند چون پذیرای همه نوع تعلیم و باورند. جاشوآ هریس از شعری انگلیسی نقل قول می کند که می گوید: آنقدر فکرت بازه که مغزت ریخته بیرون Steve Taylor: You are so open-minded that your brain leaked out
برخی از افراد هم آنقدر دوست دارند که مورد لطف مردم و پذیرش دیگران قرار بگیرند که تعالیم کتاب مقدسی از زندگی آنها رخت بر می بندد!
آیا فروتنی ما باید طوری باشد که حقیقت را نادیده بگیریم و آن را فدای روابط کنیم و یا حقیقت را طوری بلند کنیم که فروتنی را فراموش کرده، دیگران را فقط محکوم کنیم؟ اما پرسش اساسی در اینجا این است که چرا این دو را در کنار یکدیگر نخواهیم؟
وصیت آخر
او در بخشی به نام «وصیت آخر» در مورد پولس رسول می نویسد که به تیموتاوس جوان نامه ای ارسال می کند؛ به تیموتاوسی که مسئول رهبری کلیسایی بود که مخالفان زیادی داشت؛ به نظر می رسید که او ترسیده بود، پس نیاز به شهامت داشت. در میان این ترسها و مخالفتها، پولس رسول برای او نامه ای می نویسد:
زیرا که من الآن ریخته میشوم و وقت رحلت من رسیده است.
(دوم تیموتاوس 4: 6)
به نظر می رسد این آخرین نامه ای است که پولس رسول می نویسد، او در این آخرین فرصتی که دارد چه می نویسد؟ وصیت و سفارش او به این خادم چیست؟
پولس برای راست دینی غیرت زیادی داشت و حقیقت را مخدوش نمی کرد؛ برای پولس رسول، حقیقت بسیار مهم بود برای وی مسألۀ مرگ و زندگی مطرح بود.
پولس به تیموتاوس سفارش کرد که بر حقیقت بایستد؛ او به تیموتاوس سفارش کرد که بدون اینکه خجالت بکشد بر حقیقت بایستد و از او خواست تا حقایق بنیادی را به یاد بیاورد و فراموش نکند.
عیسی مسیح را بخاطر دار که از نسل داود بوده، از مردگان برخاست برحسب بشارت من (2: 8).
آیا مگر می شود یک مسیحی این حقایق بنیادی را فراموش کند؟ به نظر می رسد که نمی شود بسیاری خود را مسیحی بنامند و مفهوم و معنای حقیقی این تعالیم بنیادی را از یاد ببرند، و یا تغییر دهند؛ پولس رسول این گونه برخوردها را به مرض آکله یا قانقاریا تشبیه می کند (آیه 17)؛ آیا پولس در این تشبیه زیاده روی کرده است؟ خیر، چنین به نظر نمی رسد زیرا این تعالیم نادرست، هستۀ انجیل را ویران می کنند و برای پولس جلوگیری از این ویرانی بسیار مهم بود؛ لذا او با تنها وسیله ای که داشت در برابر این تعالیم ایستاد، یعنی با موعظۀ راستی یا همان امانت نیکویی که به تیموتاوس سپرد تا آن را حفظ کند:
نمونهای بگیر از سخنان صحیح که از من شنیدی در ایمان و محبّتی که در مسیح عیسی است. آن امانت نیکو را بوسیلهٔ روحالقدس که در ما ساکن است،حفظ کن.
(1: 13- 14)
پولس از تیموتاوس می خواهد این حقیقت را که به او سپرده شده است به دیگران نیز ارائه دهد. (2:2 )؛ ای کاش در دنیایی زندگی می کردیم که هرگز در آن دروغی نبود و همه به حقیقت وفادار و امین بودند ولی قطعا چنین دنیایی در اطرف ما وجود ندارد! و مسلما این دنیا آن دنیایی است که کتاب مقدس از آن می گوید که در آن چون غریبانیم. ما اگر دوستدار خداییم و می خواهیم که خلق خدا را هم محبت کنیم باید حقیقت را دوست داشته، از آن دفاع کنیم. باید بدانیم اینکه حقیقت را از مردم کتمان کنیم تا در تاریکی ناشی از ناآگاهی به سوی جهنم بروند، کاری محبت آمیز نیست؛ اما آنچه مسلم است این است که بیان حقیقت، در اکثر مواقع باعث رنجش برخی خواهد شد.
چگونگی بیان حقیقت
اما اینکه حقیقت را چگونه باید بیان کرد، مسألۀ دیگری است که جاشوآ در ادامه به آن می پردازد.
او می گوید باید با دروغ به ستیز برخاست اما جنگیدن با دروغ با ستیزه جو بودن فرق می کند و بین این دو خط باریکی وجود دارد؛ به همین خاطر است که پولس رسول پس از اشاره به اهمیت راستی در این خصوص ادامه می دهد و به تیموتاوس می گوید، راست دینی به تنهایی کافی نیست بلکه برای ارائۀ حقیقت باید با مردم وارد گفتگو شد و اگر این پل ارتباطی وجود نداشته باشد، راست دینی هم عملا تعلیم داده نخواهد شد؛ به همین خاطر، راست دینی همراه با روحیۀ فروتنی است که می تواند راه طولانی ایمان را بپیماید.
لیکن از مسائل بیهوده و بیتأدیب اعراض نما چون میدانی که نزاعها پدید میآورد.
امّا بندهٔ خدا نباید نزاع کند، بلکه با همه کس ملایم و راغب به تعلیم و صابر در مشقّت باشد، و با حلم مخالفین را تأدیب نماید که شاید خدا ایشان را توبه بخشد تا راستی را بشناسند. تا از دام ابلیس باز به هوش آیند که به حسب ارادهٔ او صید او شدهاند.
(2: 23 – 26)
این صحبتها برای من در حینی که بسیار حائز اهمیت هستند بسیار نیز جالبند چون درشرایطی گفته شده اند که چیزی نمانده تا پولس رسول جان خودش را از دست بدهد و توسط ماموران رومی اعدام گردد، اما با این وجود او این جملات را برای تیموتاوس می نویسد.
گویی پولس به زبان محاوره می گویدکه کسی نباش که کله اش برای جنگ درد می کند؛ نیز به خاطر مسائل غیر اساسی و در حقیقت حاشیه ای باعث تشویش نشو! وقتی طرف مقابل تو شرارت می کند و پوست کلفتی دارد و بسیار سخت گوش می دهد و باعث زحمت تو می گردد، با او صبور باش! با ملایمت تعلیم بده!
دقت کنید! پولس هرگز نمی گوید که حقیقت را آبکی کن! بلکه می گوید حقیقت را بگو اما در ملایمت و آرامش و فروتنی.
لازم است متوجه باشیم که حتی پولس رسولی که در خصوص حقیقت کوتاه نمی آمد و تخفیف نمی داد، با این امید تعلیم می داد تا مردم به راستی هدایت گردند؛ شاید در آن زمان استیفان را بیاد می آورد که او باعث کشتنش گردید، که خدا او را متحمل شد تا حقیقت را دریابد و الآن نیز او باید در صبر و بردباری، حقیقت را برای دیگران مطرح کند.
انگیزۀ ما در بیان راستی، نباید کوبیدن مردم باشد بلکه باید تشویق مردم برای راهنمایی ایشان به حقیقت و در نهایت، نجات باشد.
در دنیای پُست مدرن امروز که هر کسی مطلبی را به عنوان حقیقت بیان می کند و می گوید فلان مطلب برای من درست است و من آن را می پذیرم و اما حقیقت من ممکن است باحقیقت شما متفاوت باشد، گفتن اینکه حقیقت مطلق و غیرقابل تغییر وجود دارد برای برخی بسیار سخت و گاه ناممکن است، و البته شنیدن دربارۀ آن حقیقت نیز گاه خارج از تحمل دنیای امروزی است؛ اما ما مسیحیان نمی توانیم این گونه برخورد کنیم؛ برای ما، حقیقت، حقیقتی خدایی است که به ما سپرده شده و ما نیز باید در امانت کامل آن را بیان کنیم.
باید متوجه باشیم که بیان حقیقت، یعنی امانتداری و دراین باره نظر من و یا شما مطرح نیست، بلکه کلام مکشوف خدا حائز اهمیت است؛ اما می توان حقیقت را گفت، کلام را فهمید لیکن در عین حال نیز فروتنانه آن را بازتاب داد. در اینجا پرسشی دیگر نیزقابل طرح است؛
چرا باید فروتن بود؟
زیرا این خداست که حقیقت را مکشوف ساخته است و مطلقاً هنر ما نبوده است تا بدان فخر کنیم! (ر.ک اول قرنتیان1: 26- 30)؛ نیز دانش مسیحی دانشی وابسته است نه صرفاً اکتسابی؛ در حقیقت، دانشی است که وابسته به فیض خداست.
با چشمان اشک آلود
جاشوآ هریس در فصل دوم کتابش با عنوان»با چشمان اشک آلود» چنین ادامه می دهد:
او می گوید که حقیقت برای این نیست که بگوییم ما درستیم و شما نادرست، بلکه برای این است که خداوند به ما فیض ببخشد و سرشار از فیض و رحمت او شویم.
همۀ ما بی شک گناهکار و خطاکار بودیم اما خداوند عیسی مسیح ما را نجات داد و از تاریکی به نور آورد؛ یعنی باید بگویم که من در اشتباه بودم اما از طریق ایمان، و محض فیض در حضور خدا، تنها به خاطر کار مسیح عادل شمرده شدم؛ این یعنی انجیل.
انجیل در حقیقت، قلب پولس رسول بود زمانی که این کلام را به تیموتاوس می نوشت؛ این نیز باید هدف ما باشد که در محبت و رحمت، همدیگر را به راستی هدایت کنیم؛
ما حقیقت را بیان می کنیم چون کلام راستی و انجیل در خطر است و موعظه می کنیم چون امید داریم این انجیلی که ما را تغییر داده، دیگران را نیز تغییر دهد؛ پس چطور می توانیم رحمت و فیض و فروتنی را فراموش کنیم وقتی که خود نیز به همین وسیله بوده است که به حقیقت نائل شده ایم؟
باید توجه کرد این گونه نیست که رابطۀ ما با حقیقت، چیزی مثل کپی رایت یا حق تکثیر باشد که ما با داشتن آن حق تکثیر، بتوانیم به طور یک طرفه از حقیقت استفاده کنیم بلکه آن هدیۀ خداوند است که به رایگان و از طرف خدا عطا می شود.
خداوند چه می گوید؟
زمانی که یوشع، خدمت موسی را به ارث برد و آماده شده بود تا به دشمن حمله کند، کلام خدا به ما می گوید که فرشتۀ خدا به او آشکار می شود(یوشع13:5)؛ برخی می گویند که این فرشتۀ خدا، همان عیسای پیش از تجسم است؛ یوشع از فرشتۀ خداوند می پرسد:
آیا تو از ما هستی یا از دشمنان ما؟
(13:5).
گاهی اوقات ما این پرسش را از دیگران می پرسیم، که آیا با ما هستی با بر ضد ما؟ در حالی که پاسخ فرشته این است که:
گفت:«نی، بلكه من سردار لشكر خداوند هستم كه الآن آمدم.» پس یوشع روی به زمین افتاده، سجده كرد و به وی گفت: «آقایم به بندۀ خود چه میگوید؟»
(5: 14)
باید دقت کنیم که جواب سردارلشگر خداوند این بود: نه! این یعنی من طرف تو نیستم، من طرف خدا هستم…تو نیز باید که طرف خدا باشی؛
این خداست که محک و سنجش است و نه من و یا شما! بعد از این است که یوشع به روی زمین می افتد و سجده می کند(14:5)؛ آیا ما نیز نباید حقیقت مکشوف شدۀ خدا را دریابیم و به سوی اش برویم و از اصرار بیهوده و عبث بر مواضع و افکار شخصی مان دست برداریم؟ باید در نظر داشته باشیم که آنچه مهم است، پرستش خدا و انعکاس همراه با راستی او در فروتنی است.
پادشاهی کوچک نفس
یک پرسش دیگری نیز مطرح می شود که چرا برای حقیقتی که از خدا یافته ایم و اکتسابی نبوده است، دیگران را مورد مواخذه قرار می دهیم؟ دلیلش این است که همۀ ما به دنبال یافتن هویتی برای خودمان هستیم، هویتی که منفک از خداست؛ هویتی که به نوعی از آن تغذیه می شویم. ما برای این پادشاهی و ملکوتی که خود ساخته ایم باید بسختی بجنگیم؛ ملکوتی که از آن خدا نباشد البته خدا هم از آن پاسبانی نخواهد کرد. هر حقیقتی که در نهایت برای جلال خدا نیست، برای بزرگ کردن ملکوت انسانی ما بکار می رود. حقیقت باید باعث جلال خدا و انعکاس کبریایی او شود؛ حقیقت تجلی ملکوت ما نیست تا برای آن با خشونت و ستم، سرهای مخالفین را بزنیم!
اگر در حضور خدای پر جلال بایستیم، اولین فکری که باید به ذهن ما بیاید این است که من در حضور خدای عظیم ایستاده ام، من که حقیر و ناچیز و فانی هستم در حضور خدای بی کران و پرجلال و غیرفانی ایستاده ام؛ فکر کردن در مورد خدا نیز باید این تفکر را در ذهن ما ایجاد کند در غیر این صورت، دانش به تنهایی باعث غرور است و خدا را جلال نمی دهد.
اگر بخود ببالم و با خود بگویم که: مرا بنگر که چگونه خدای لایتناهی را فهمیده و درک کرده ام، یقیناً کسی مانند من کتاب مقدس را نمی فهمد! آن موقع است که من در واقع، بازنده ای بیش نیستم که تنها به خود می اندیشم و نه به حضرت اعلی.
فروتنی همراه با رحمت
بیان حقیقت برای گمراهان باید به گونه ای باشد که بر اثر رحمت، اشک را به چشمان مان بیاورد؛ زمانی که این رحمت و اشک از چشمان ما غایب باشد، باید انگیزه ای را که در پس دفاعیات ما نهفته است ارزیابی کرد که آیا خالصانه است و یا مثلا تنها برای حفظ هویت خود به ستیز برخواسته ایم. بیاد داشته باشیم که هر گاه راست دینی را اعلام می کنیم، شنوندگان ما، انسانهایی هستند که در شباهت خدا خلق شده اند و برخورد فریسی مآبانۀ ما، تنها ما را در تضاد با ایمان مان قرار می دهد.
از منظر الهیات مسیحی، اولین قدمی که برای فروتنی برداشته می شود، قدمی است در برابر خدا، آنگاه که او حقیقت را به ما مکشوف می کند و ما آن را با فروتنی و تواضع می پذیریم و مطیع آن می شویم؛ نیز اگر ما حقیقتاً انجیل فیض را دریابیم، در برابر دیگران هم با فروتنی برخورد خواهیم کرد؛ فروتنی ما را به راست دینی می برد و راست دینی ما را به فروتنی رهنمون می سازد.
در حقیقت، سرشت تعالیم غلط و کژ، غرور است: غرور به باور و تعلیم آموزه هایی که حاصل تراوشات ذهن ماست، تعالیمی که ریشه در کتاب مقدس ندارند؛ متمایل گشتن به آنچه خودمان به عنوان حقیقت بیان می کنیم آن هم با رد کردن حقیقتی که در کلام به ما صریحأ سپرده شده است.
فروتنی در تعهد ما به راست دینی آغاز می گردد؛ برای فروتن شدن، نیازی نیست تا منتظر باشیم تا دیگران سرهای خود را خم کنند و غرور خود را کناری بنهند؛ فروتنی را خود باید آغاز کنیم؛ یکی از زیباترین نمونه هایی که در این خصوص وجود دارد در کتاب دوم پادشاهان یافت می شود که مربوط به یوشیا می باشد.
یوشیا، ششصد سال پیش از مسیح می زیست؛ در زمان یوشیا، مردم یهودا، برای مدتهای طولانی در اطاعت خدا زندگی نمی کردند؛ هرچند معبد را داشتند، ولی تنها ظاهری مذهبی از ایمانشان باقی مانده بود و قلبهای آنها پر از چیزهای غیراخلاقی و خواسته های برخاسته از بت پرستی بود.
نکته جالب این است که ده ها سال پیش از آن، کاهنان طوماری را که محتوای شریعت خدا بود گم کرده بودند؛ به همین خاطر، قوم خدا کلام را نشنیده بود؛ اما زمانی که یوشیای پادشاه، دستور نو کردن معبد را داد، در حال تعمیر معبد، این طومارها یافت شد.
واکنشی که این پادشاه به طومارها داشت بسیار جالب بود؛ هنگامی که کلام خدا خوانده شد و متوجه گشت که قوم از خدا، فاصله گرفته است، دیگران را زیر سؤال نبرد، بلکه در تواضع ،خود را در حضور خدا گناهکار یافت:
و شافان كاتب، پادشاه را خبر داده، گفت: «حِلْقیا، كاهن، كتابی به من داده است.» پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند. پس چون پادشاه سخنان سفر تورات را شنید، لباس خود را درید.
چونكه دل تو نرم بود و هنگامی كه كلام مرا دربارۀ این مكان و ساكنانش شنیدی كه ویران و مورد لعنت خواهند شد، به حضور خداوند متواضع شده، لباس خود را دریدی، و به حضور من گریستی، بنابراین خداوند میگوید، من نیز تو را اجابت فرمودم.
(دوم پادشاهان 22: 10- 11و 19)
این آن نوع فروتنی است که امروز به آن نیاز است؛ یعنی پیش از آنکه دیگران را زیر سؤال ببریم، باید خود را معاینه و ایمان خویش را ارزیابی کنیم.
پرسشی دارم: دفاع از راست دینی چه شخصیتی را از ما انعکاس می دهد؟ آیا واژه هایی که بکار می بریم در فروتنی است و یا در گستاخی و بی حرمتی؟
چقدر توبه و اصلاحات در زندگی من دیده می شود؟ اگر این اصلاحات و توبه و بازگشتها در زندگی من غایب است، این نشان دهندۀ این است که محرک و انگیزۀ من می تواند در جایی، نادرست باشد.
حقیقت را زندگی کنیم
این را هم باید معترف شد که طبیعت فاسد ما همیشه مستعد است تا انسان را به عرش برساند و او را در مسند داوری قرار دهد تا به جای خدا، دیگران را قضاوت کند؛ باید با این روحیه بستیزیم. هرگاه حقیقتی بر ما عیان می شود، به جای استفاده از آن برای کوبیدن دیگران، باید آن را برای تصحیح خود، و آموزش و تربیت خویش، و برای زندگی مطابق آن حقیقت بکار بگیریم؛ پیش از اینکه به دیگران تعلیم بدهیم، نخست خود یاد بگیریم؛ اول آن را زندگی کنیم و سپس دیگران را به آن راهنمایی کنیم. باید نمونه های زندۀ آموزه هایی راستین باشیم؛ در غیر این صورت سنجهای پرصدایی هستیم که جز سر و صدا کردن چیزی از آن بر نمی آید.
شاید به همین خاطر است که پولس رسول به تیموتاوس یادآور می شود:
خویشتن را و تعلیم را احتیاط کن و در این امور قائم باش که هرگاه چنین کنی، خویشتن را و شنوندگان خویش را نیز نجات خواهی داد.
(اول تیموتاوس 4: 16)
در ترجمۀ انگلیسی ان.آی.وی می گوید که مراقب زندگی خودت باش…
زندگی و راست دینی نمی توانند از هم منفک باشند؛ خود را با آنچه که می دانی ارزیابی مکن! بلکه با بکارگیری این دانش (راست دینی خود)، زندگی خویش را بیازمای!
رهبر نامطیعی که مردمی نامطیع را رهبری می کند
ذخیرۀ آب قوم اسرائیل هنگامی که موسی آنها را در صحرای سینا رهبری می کرد، تمام شد؛ آنها لب به شکایت گشودند:
و چرا جماعت خداوند را به این بیابان آوردید تا ما و بهایم ما، در اینجا بمیریم؟ و ما را از مصر چرا برآوردید تا ما را به این جای بد بیاورید كه جای زراعت و انجیر و مو و انار نیست؟ و آب هم نیست كه بنوشیم!
(اعداد 20: 4- 5)
موسی این نیاز را به حضور خدا آورد و خدا او را چنین پاسخ داد:
عصا را بگیر و تو و برادرت هارون جماعت را جمع كرده، در نظر ایشان به این صخره بگویید كه آب خود را بدهد. پس آب را برای ایشان از صخره بیرون آورده، جماعت و بهایم ایشان را خواهی نوشانید.
(8:20)
موسی به جای اینکه به صخره بگوید، آن را با چوبدستی خود می زند؛ به نظر می رسد، هر آنچه که موسی را واداشت تا چنین حرکتی از خود نشان دهد، شکل یافته از محبت و اطاعت از خدا نبود و در نهایت باعث جلال نام خدا نگشت؛ اما خدا بر سر وعدۀ خود ایستاد و از صخره آب جاری شد. مردم خوشحال بودند! موسی می توانست خوشحال باشد! اما خدا خوشحال نبود.
باید توجه کرد، هر چند که دیگران در اشتباه و گناه باشند، اما این نشان دهنده و دلیلی برای من نیست تا من نیز دربرابر خدا سرکشی کرده، تحمل خودم را از دست بدهم، و طوری زندگی کنم که باعث جلال نام خدا نگردد؛ باید در اطاعت، فروتنی و تحمل، حقیقت را مطرح و آن را زندگی کرد.
خاطرات قفس
مایکل هورتون، می گوید کسانی که حقیقت کلام را در می یابند (اشاره به کسانی است که در ایمان مسیحی بوده اند اما پس از مدتی، باورهای آنها اصلاح می گردد) چنان برای خدا غیور می شوند و از زمانهایی که در باور اشتباه بوده اند، خشمگین می گردند که گاه بدون حکمت و حتی همراه با خشم، با دیگران برخورد می کنند؛ باید چنین افرادی را برای مدتی در قفس گذاشت! این در واقع آن اشتیاقی است که خداوند را جلال نمی دهد و باعث برکت و بنای کلیسای مسیح نمی گردد.
فکری که منتقد است با روحیه ای که صرفاً منتقدانه است، بسیار متفاوت است؛ ذهنی که نقد می کند و مسائل را بررسی می کند در جهت رشد و تعالی و تعهد به راستی گام بر می دارد و اما روحیۀ صرفاً منتقدانه، تنها در صدد دریدن و ستیزه جویی گام بر می دارد.
برای تأیید خدا زیستن
انگیزۀ ما در پشت تعالیم و آموزه هایی که به آنها معترفیم و شاید هم تعلیم می دهیم چیست؟ آیا به این خاطر است که واقعاً متقاعد شده ایم که حقیقت مکشوف است و یا اینکه با پذیرش این باور و یا آن باور، به دنبال شکل دادن هویتی برای خود هستیم؟ آیا پذیرش و پیروی از یک باور، برای عشق به حقیقت است و یا احساس تعلقی است که به یک گروه مشخص داریم؟
تایید چه کسی؟
اگر یادمان باشد، پولس رسول به تیموتاوس گفت:
لیکن از مسائل بیهوده و بیتأدیب اعراض نما چون میدانی که نزاعها پدید میآورد.
امّا بندهٔ خدا نباید نزاع کند، بلکه با همهکس ملایم و راغب به تعلیم و صابر در مشقّت باشد، و با حلم مخالفین را تأدیب نماید که شاید خدا ایشان را توبه بخشد تا راستی را بشناسند. تا از دام ابلیس باز به هوش آیند که به حسب ارادهٔ او صید او شدهاند.
(دوم تیموتاوس 2: 23 – 26)
اما باید در کنار این که راست دینی، امری فروتنانه است، یادمان باشد:
و سعی کن که خود را مقبول خدا سازی، عاملی که خجل نشود و کلام خدا را بخوبی انجام دهد.
(2: 15)
آیا برای تایید دیگران زندگی می کنیم و یا برای تایید خدا؟
آیا برای آیندۀ کلیسای خود نگران هستیم؟ بنیاد کلیسای ما چه خواهد بود؟ آیا در جای خود قرار داریم و کاری را که خدا به ما سپرده، پذیرفته ایم و انجام می دهیم؟ باید بیاموزیم که فقط به راستی و تعلیم آن، متعهد باشیم؛ نیز همواره دو طرف طناب حقیقت و فروتنی را محکم نگاه داریم.
پوزش طلبیدن در آسمان
در انتها توجه داشته باشیم؛ یک روز در آسمان، تنها یک نفر خواهد بود که در راستی کامل بوده، هیچ اشتباهی نداشته است؛ آن یک نفر هم، نه من هستم و نه شما، بلکه خداوند خواهد بود. ممکن است، همۀ ما به نوعی در برخی بخشها و شاید برخی از ما حتی در بسیاری از قسمتهای اعتقادی خود، در اشتباه بوده باشیم. اگر به عیسی مسیح خداوند ایمان داشته باشیم که گناهان ما را بخشیده است و ما از طریق وی در حضور خدا پذیرفته شده ایم، نجات خواهیم یافت و به آسمان می رویم، اما در بسیاری از موارد اشتباهات ما زیاد خواهد بود.
همۀ ما، برای بسیاری از چیزهایی که به آن معترف بوده ایم، معذرت خواهیم خواست و حقیقت بر ما آشکار و جلال خدا نمایان خواهد گشت؛ بنابراین در مسائلی که حاشیه ای هستند همدیگر را مصلوب نکنیم.
خلاصه نویسی:
ادوین کشیش آبنوس
ویرایش: فرید ( نتنائیل)، منچستر انگلستان
چه نوشتارارزشمندی
خداوندپشت وپناه شماوهمه ی دوستان همنوای شما
درراه شناخت تاک حقیقی جهان پیداوپنهان،عیسی مسبح
بودنتان ،پرازمیوه های جان بخش شناخت خداوندهستی بخس
رهای گرامی
تشکر می کنم برای محبتت شما و اینکه این فرصت را گذاشتید و پیامتان را درج نمودید. دعا می کنم که این نوشتار باعث برکت بسیاری شود
راست دینی فروتنانه، چقدر این مطلب جالب بیان شده، خدا رو شکر برای وجودتون برادر خیلی پربرکت بود.برخی از قسمتهای این مقاله برای من همچون آینه عمل کرد که درون من رو به تصویر کشید. خدا رو شکر میکنم برای حقیقت کلام خداوند.
خوشحالم که مفید بود خواهرم. این مباحثی است که بیاد واقعه در بین جمعیت مسیحیت ایرانی جا بیفته